امین بهلولیامین بهلولی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

بیردانام BIRDANAM

امین مامان میتونه حرف بزنه........

جوووووووووون دلم  نفس مامان سلام بعد از یه تاخیر طولانی بالاخره موفق شدم به وبت برسم و از بزرگ شدنت بگم.راستش این روزها خوابت خیلی کم شده یا اصلا بهتره بگم به جز شبها دیگه روزها نمیخوابی و برای همینم یه لحظه هم نمیتونم سر کامپیوتر بشینم چون شما زودتر از من دست به کار میشی. مثلا چند روزی بود که موس رو خراب کرده بودی و حالا یه تازشو خریدیم. خیلی دوست دارم کارهای هر روزتو بنویسم تا وقتی بزرگ شدی بفهمی چه شیطونی بودی ولی واقعا نمیذاری .                اول از همه میخوام بگم که مامان و بابای منوکه قبلا مامانجون و باباجون صدا میکردی حالا دیگه آنا و آتا یادت دادیم آخه دایی محسن که از همون ا...
9 ارديبهشت 1393

سیزده بدر همراه با شب شهادت حضرت زهرا(س)

                      ما زنده به لطف و رحمت زهراییم      مامور برای خدمت زهراییم          روزی که تمام خلق حیران هستند     ما منتظر شفاعت زهراییم                                                     یا زهرا(س) عزیز مامان سلام. خوبی قربونت بر...
14 فروردين 1393

نوروز 93 مباررررررک

                                                                بهار شوق انگیز بر قامت سبز وجودتان                                       شکوفه باران باد. ...
8 فروردين 1393

اتفاقات دو هفته قبل

         سلام مامانی.عزیز دلم بعداز کمی تاخیر اومدم تا کارهایی رو که تو چند روز گذشته انجام دادیم برات تعریف کنیم.اول از همه میخوام یه خبر خوب بدم که خدارو شکر حال پدربزرگم خیلی خوب شده و دیگه کم کم میتونه مایعات استفاده کنه و روز به روز حالشون بهتر میشه و دکترشون هم گفته که عملشون خیلی خوب بود و اصلا نیازی به شیمی درمانی و کارهای دیگه نیست و  وقتی میبینیم ایشون حالشون خوبه و خنده رو لبهاشونه واقعا خوشحال میشیم. بعدهم اینکه باباجون که عیدو کربلا بود فردا برمیگرده و عمه راحله و شوهرش و دخترش پریماه جون فردا عازم مکه هستند و خاله حکیمه اینا هم که عیدو مشهد بودن...
7 فروردين 1393

روزهای غم انگیز آخر سال

سلام مامانی. این آخرین روزهای سال 92 رو اصلا دوست ندارم.چون پدر بزرگم (حاجاقا)مریض شده و رو تخت بیمارستانه.از اونجایی که واقعا مهربون هستند وبیماریشون خیلی یهویی شد این روزها حال همه فامیل گرفته است مخصوصا حال مامانجون و خاله جون. اگه از بیماریش بگم میفهمی چقدر بیماری سخت و ناآشناست.حدود 1 ماه پیش میگفتند دندون مصنوعیم زبونم رو زخم کرده و یه چند وقتی که استفاده نکنم خوب میشم. اما همینطور که اصلا از دندون مصنوعی استفاده نمیکردند زبونشون بدتر میشد. تا اینکه 20روز قبل از زبونشون با چه سختی نمونه برداری (بیوپسی)کردند و 3روز پیش که جوابو دادند مشخص شد که سرطان دارند و باید خیلی زود جراحی بشن.هممون از این خبر یه چند ساعتی نمیتونستیم یه کلمه حرف ب...
26 اسفند 1392

تولد 3سالگی دختر عمه ثنا

    ر وز پنجشنبه 8 اسفند تولد ثنا جون دختر عمه مامانی بود. که یه جشن تقریبا خودمونی گرفته بودند که البته خیلی خوش گذشت بهمون مخصوصا شما. چون ماشالا هر چقدر دلت بخواد بچه بود بزرگ و کوچیک. مونده بودی با کدوم یکی بدو بدو کنی. ثنا جون یا به زبون امین حنا پرنسس کوچولو امیدوارم سراسر زندگیت جشن و شادی باشه و 120سال عمر کنی. امین جونم از بس حواست پیش بچه ها بود یدونه عکس خوشگل نتونستم ازت بگیرم. نگاه کن...................... ثنا جون و مهنا جون.........دختر عمه های مامانی ...
17 اسفند 1392

مدلهای خوابیدن امینم

         ا مین جونم اینقدر این روزها باهات مشغولم که دیگه نمیرسم به وبت برسم و به دوستان سر بزنم. وقتی هم فرصت میکنم شما اجازه دست زدن به موس و کیبردو بهم نمیدی.وقتی هم خوابی انقدر کار میریزه سرم که تامیام کارامو تموم کنم بیدار شدی و بازیگوشیها شروع شده. ابن روزها هم که با کلاسهای گواهینامه رفتنم دیگه وقت سر خاروندن ندارم. چون صبحها میرم کلاس راننگی و عصرها هم کلاس تدریسم. برای همین هم شما بیشتر وقتت رو تو خونه مامانجون هستی و حسسسسسسسابی خوش میگذرونی چون اونجا همگی تابع امین آقا هستند و هر چی بخواد زودی فراهم میشه وحالا مدلهای خنده دار لالا کردن نمکدونم. ا صلا روی تخت خوابیدن ...
2 اسفند 1392

ولنتاینت مبارک خوشگلم

                       من به دو چیز عشق می ورزم یكی تو و دیگری وجود تو، به دو چیزاعتقاد دارم یكی خدا ودیگری تو، من در این دنیا دو چیز میخواهم یكی تو ودیگری خوشبختی تو. شوشوی عزیزم عشقم ولنتاینت مبارک.                                     امین جون بعد از بابات عشق دومم تویی نفسم. خواستم تو روز عاشقان یه تبریکی هم به تو بگم.دوستون دارم. &nbs...
29 بهمن 1392

امین جونم 17 ماهه شد

                 قربونت برم ١٧ ماهگیت مباررررررررررررررررررررررک   عزیز دلم این ماه موهات بلند شدند و اذیتت میکنن و میخوام نزدیک عید کوتاهشون کنیم ولی موهات که میافته روی پیشونیت خیییییلللی ناز میشی. راستش زیاد دلم نمیخواد کوتاشون کنیم. برای همین توی خونه گیره میزنم تاچشمای خوشگلتو اذیت نشن.  خودت هم که راحت میشی و کاری با گیره نداری. امین جونم این روزها به قدری شیرین شدی که هر کس یه بار میبیندت نمیتونه ازت دست برداره و زودی دلش برات تنگ میشه.بین اقوام که صحبت امین جونه و کارهای شیرینش.یعنی عسل فامیل شدی عسلم.همه کاره...
23 بهمن 1392

تواناییهای جدید پسرم1

            سلام عزیزم. این روزها یاد گرفتی درو باز کنی.همش میخوای من درو ببندم شما بازش کنی.ولی چون ورودی خونمون سرده زیاد اجازه اینکارو نداری.برای همین گاهی وقتها سر همین درباز کردن دعوامون میشه. مثلا تو عکس بالایی در قفله و شما خیلی ناراحتی از این موضوع. قربونت برم با این گریه ات که مثل خنده هات نازه.   مراحل در باز کردن امین جون  از مبل و صندلی هم میتونی به راحتی بالا بری. تنها مشکلش اینجاست که وقتی تونستی از اینها بالا بری دیگه نمیشینی و دستهاتو باز میکنی و وایمیستی که خیلی خطرناکه   -   ...
14 بهمن 1392