مدلهای خوابیدن امینم
امین جونم اینقدر این روزها باهات مشغولم که دیگه نمیرسم به وبت برسم و به دوستان سر بزنم.
وقتی هم فرصت میکنم شما اجازه دست زدن به موس و کیبردو بهم نمیدی.وقتی هم خوابی انقدر کار میریزه سرم که تامیام کارامو تموم کنم بیدار شدی و بازیگوشیها شروع شده.
ابن روزها هم که با کلاسهای گواهینامه رفتنم دیگه وقت سر خاروندن ندارم. چون صبحها میرم کلاس راننگی و عصرها هم کلاس تدریسم. برای همین هم شما بیشتر وقتت رو تو خونه مامانجون هستی و حسسسسسسسابی خوش میگذرونی چون اونجا همگی تابع امین آقا هستند و هر چی بخواد زودی فراهم میشه
وحالا مدلهای خنده دار لالا کردن نمکدونم.
اصلا روی تخت خوابیدن رو دوست نداری .وقتی رو تختت میخوابونمت چون نمیتونی غلت بخوری زود بیدار میشی و گریه میکنی. برای همین هم همیشه رو این تشک کوچولو میخوابی و خیلی دوستش داری.وقتی میخوای رو پاهام بخوابی اول این شکلی یه 5 دقیقه ای پاهاتو بالا نگه میداری. واقعا نمیدونم چرا اینکارو میکنی. آخه مگه کسی که خوابش میاد از این ورزشها میتونه بکنه ؟هر کس اینکارتو میبینه خنده اش میگیره.
بالاخره بعد از ورزش زیاد میخوابی و پاهاتو این شکلی میکنی
اینجا هم تازه از خواب بیدار شده بودی و رفتی جلوی در دراز کشیدی.
اینجا همون لحظه رسیده بودیم خونه. وقتی گذاشتمت زمین تا خودم لباسهامو درارم و بیام بخوابونمت.اومدم و دیدم خودت لالا کردی. فدات بشم که اینطوری خوابت میاومد.
وابن هم یه مدل دیگه اش..................
این چند تا هم برای جند ماه پیش هستند...............
قربونت برم که حتی تو رخت پهن کردن هم مامانی رو تنها نمیذاری و تو همه کارها کمک دست مامان هستی
روز دوشنبه از طرف اداره باباجون به سینما دعوت شده بودیم.که البته فیلم نبود و یه جشن عالی بود. کنسرت و نمایش و مسابقه وهمه چی.شما هم اولش خیلی پسر خوبی بودی تعجب کرده بودی و صدات درنمیاومد ولی آخرش دیگه خسته شده بودی و همش میخواستی قدم بزنی .چون تاریک بود عکس خوبی نتونستم بگیرم.