امین بهلولیامین بهلولی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

بیردانام BIRDANAM

روزهای غم انگیز آخر سال

1392/12/26 13:17
نویسنده : مامان مهدیه
699 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانی. این آخرین روزهای سال 92 رو اصلا دوست ندارم.چون پدر بزرگم (حاجاقا)مریض شده و رو تخت بیمارستانه.از اونجایی که واقعا مهربون هستند وبیماریشون خیلی یهویی شد این روزها حال همه فامیل گرفته است مخصوصا حال مامانجون و خاله جون. اگه از بیماریش بگم میفهمی چقدر بیماری سخت و ناآشناست.حدود 1 ماه پیش میگفتند دندون مصنوعیم زبونم رو زخم کرده و یه چند وقتی که استفاده نکنم خوب میشم. اما همینطور که اصلا از دندون مصنوعی استفاده نمیکردند زبونشون بدتر میشد. تا اینکه 20روز قبل از زبونشون با چه سختی نمونه برداری (بیوپسی)کردند و 3روز پیش که جوابو دادند مشخص شد که سرطان دارند و باید خیلی زود جراحی بشن.هممون از این خبر یه چند ساعتی نمیتونستیم یه کلمه حرف بزنیم بعدش هم که گریه و............

بالاخره روز شنبه 24 اسفند که مصادف با روز وفات حضرت فاطمه زهرا بود زبان و گردنشون رو که دکتر گفته بود احتمالا به گردنشون رسیده جراحی کردند که حدود 5ساعت طول کشید و تقریبا یک سوم زبانشونو برداشتند. و حالا هم خیلی درد دارند و به سختی میتونند صحبت کنند. آخه میگم خدایا این دیگه چه جورشه. همه جور مریضی شنیده بودیم الا این جوریشو.دیروز که رفتیم عیادتشون به زور جلوی گریه مو گرفته بودم چون خودشون از مریضیشون خبر ندارند و فکر میکنن فقط یه عفونت شدید کرده.برای همین باید جلو روشون خیلی بانشاط حرف بزنیم ولی مگه میشه؟؟؟؟؟

از همه دوستهای خوبم میخوام برای شفای تمام بیماران مخصوصا پدر بزرگ عزیزم دعا کنند که حالشون کاملا خوب بشه و دیگه این زهرماری بره و برنگرده.ناراحت

         

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان الی و محیا بانو
26 اسفند 92 13:42
وای مهدیه خیلی متاسف شدم،۰۰۰ایشالله که به زودی خوب خوب شن۰۰۰دعامیکنم هرگز زجر نکشه۰۰۰۰پدربزرگ من همون همسایه ی پدرشوهر اینا سه ماهی میشه که تو تشک افتاده و بهش پوشک میبندن۰۰۰و حال وروز ما هم تعریفی نیست۰دخترش هم که میدونی گیر یه آدم نامرد افتاده ونمیذاره بیاد۰۰طفلی عروس ها نوبتی ازش مراقبت میکنند۰اینجاهاست که میگن مرگ نعمته۰۰۰قبول داری?خیلی سخته آدم نتونه کارهای خودشم انجام بده و غذا بخوره۰۰۰
مامان مهدیه
پاسخ
ممنون از همدردیت الی جون. آره از پدر بزرگت خبر دارم واقعا خیلی سخته . ولی پدربزرگ من هیچیش نبود کاملا سرحال و سالم بود. که همه این اتفاقات توی 1 ماه افتاد و هنوز هم نمیتونیم باورش کنیم.
مامان کوروش
26 اسفند 92 19:26
از شنیدنش خیلی ناراحت و متاثر شدم تنها کاری که ازما برمی آید برای سلامتی و بهبود بیماریشون دعا کنیم. شما هم مواظب خودتون باشید و همین طور امین کوچولو خدا شفا بده .
مامان آیهان
27 اسفند 92 13:03
عزیزم خیلی ناراحت شدم واقعامتاسفم از خدا میخوام به حق این ایام عزیز زودی حالشون خوب بشه و سلامتیشون رو به دست بیارن
علامه کوچولو
29 اسفند 92 12:16
سال و مال و فال و حال و اصل و نسل و بخت و تخت بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام سال خرم، فال نیکو، مال وافر، حال خوش، اصل ثابت، نسل باقی، تخت عالی، بخت رام ******** سال نو مبارک ********
نازي مامان پورياپارسا
29 اسفند 92 23:14
الهي شفاي عاجل همه بيماران. متاسف شدم عزيزم انشالله هرچه زودتر بهبود پيداکنن
مامان محمدحسین
3 فروردین 93 1:26
عزیزم خیلی ناراحت شدم...پدر بزرگ من هم گوشش همچین مشکلی داشت .... امیدوارم زود زود خوب بشن.....
نازلی
15 فروردین 93 23:01
وای گلم نمیدونستم !!!!چقدر بدددد خیلی متاسف شدم اما گویا الان بهترن این جای خوشحالیه ان شاله هم هر چه زودتر سلامتی کاملشون رو بدست میاین