تب شدید
عزيز دلم الان تقريبا يه هفته است كه نتوستم به وبلاگت سر بزنم چون شديدا تب كرده بودي. دقيقا شب 27 ماه رمضون بعد از اينكه از خونه عمه جون برگشتيم كه اونجا خيلي هم حالت خوب بود و همه رو با شيرين كاريها و پر خوريت ميخندوندي و كلي هم با عطاجون بازي كردين و خلاصه خيلي خوش گذرونديم حدود ساعت يك و نيم كه لالا كردي تا صبح هر نيم ساعت گريه ميكردي ونميتونستي راحت بخوابي تا اينكه وقتي براي سحري بلند شديم ديدم نی نیم داره تو تب ميسوزه. واي با بابايي واقعا ناراحت شديم. ديگه نخوابيدم وتا صبح پاشويت كردم. قربونت برم چه كيفي ميكردي وقتي پاهات سرد ميشدن. صبح شديدا اسهال هم ميكردي. تا عصر هر كاري كرديم تبت قطع نشد.وقتي رفتيم دكتر گفتن ويروسي كه...
نویسنده :
مامان مهدیه
11:27