امین بهلولیامین بهلولی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

بیردانام BIRDANAM

امین جونم 17 ماهه شد

                 قربونت برم ١٧ ماهگیت مباررررررررررررررررررررررک   عزیز دلم این ماه موهات بلند شدند و اذیتت میکنن و میخوام نزدیک عید کوتاهشون کنیم ولی موهات که میافته روی پیشونیت خیییییلللی ناز میشی. راستش زیاد دلم نمیخواد کوتاشون کنیم. برای همین توی خونه گیره میزنم تاچشمای خوشگلتو اذیت نشن.  خودت هم که راحت میشی و کاری با گیره نداری. امین جونم این روزها به قدری شیرین شدی که هر کس یه بار میبیندت نمیتونه ازت دست برداره و زودی دلش برات تنگ میشه.بین اقوام که صحبت امین جونه و کارهای شیرینش.یعنی عسل فامیل شدی عسلم.همه کاره...
23 بهمن 1392

تواناییهای جدید پسرم1

            سلام عزیزم. این روزها یاد گرفتی درو باز کنی.همش میخوای من درو ببندم شما بازش کنی.ولی چون ورودی خونمون سرده زیاد اجازه اینکارو نداری.برای همین گاهی وقتها سر همین درباز کردن دعوامون میشه. مثلا تو عکس بالایی در قفله و شما خیلی ناراحتی از این موضوع. قربونت برم با این گریه ات که مثل خنده هات نازه.   مراحل در باز کردن امین جون  از مبل و صندلی هم میتونی به راحتی بالا بری. تنها مشکلش اینجاست که وقتی تونستی از اینها بالا بری دیگه نمیشینی و دستهاتو باز میکنی و وایمیستی که خیلی خطرناکه   -   ...
14 بهمن 1392

دراومدن 4 تا مروارید بزرگ باهم ............

     امین مامان خدارو شکر این بار هم تب و اسهالت زیاد طول نکشید و حالت خوب شد.این ٤ تا دندون بزرگی که باهم درمیاند خیلی اذیتت میکنن. طوری دیگه نمیخوام اون روزهای بد رو یادم بیارم . اون تب . غذا نخوردن . گریه های زیاد . .........بااینکه دکترها اصلا این مسئله رو قبول ندارند ولی من معتقدم که این اسهالها و تبهای مکرر که داری همش به خاطر این دندونهاست. الان که میخندی ٢تا دندون خوشگل از بالا و ٢تا از پایین دیده میشند.نمیدونم چرا یه مدت خبری از دندون جدید نمیشه وقتی هم میشه دوتا دوتا باهم درمیاری.که این باعث میشه جند روزی سخت مریض بشی.امیدوارم دیگه دندونهاتو خیلی راحت و بدون هیچ مریض شدنی دربیاری خوشگل م...
9 بهمن 1392

16 ماهگیت مبارک جیگر

           عشقولکم ١٦ ماهه کنارمون شیرینترین لحظات رو برامون آفریدی. امیدوارم همه لحظات عمرت شیرینتر از عسل باشه گلم. این ماه یه کار بهخصوصی که خیلی خوب میتونی انجام بدی اینه که با زبون خودت میتونی منظورتو به ما بفهمونی.خیلی خنده دار حرف میزنی.از دستت هم کمک میگیری و چنان جدی صحبت میکنی که انگار واقعا یه چیز خیلی مهمی رو میخوای بگی اما حیف که نمفهمیم چی میگی.خیلی دوست داری حرف بزنی ولی بیشتر زمانی صحبت میکنی که به صورت جدی ازت چیزی بپرسیم و اگر به زبون کودکی باهات حرف بزنیم جواب نمیدی.یعنی عاشق این مدل حرف زدنتم. این ماه برای اولین بار توی شیرت عسل ریختم و نوش جون کردی&nb...
22 دی 1392

واااای بازهم خرابکاری....

    چندروز پیش داشتم آماده میشدم بریم بیرون.برای همینم کیف آرایشم روی میز بود البته چون شما دنبال یه فرصت بودی تا چندتا از لوازم آرایشمو برداری برای همین هم هربار زیپشو فورا میکشیدم. اما نگو که شما همون چند لحظه کار خودتو کرده بودی. آخه بعد از اینکه خیلی عصبانیم کرده بودی نمیدونم چی شد که خیلی با آرامش رفتی اتاق دیگه وتا چند دقیقه صدات در نیومد منم فکر میکردم داری تی وی نگاه میکنی و راحت کارمو میکردم.وقتی تموم شدم اومدم لباسهاتو تنت کنم تا بریم.اما تا اومدم صحنه ای رودیدم که ای وااااای نمیدونستم باید جیغ بزنم بخندم یا گریه کنم؟ بعععععععله رز مو برداشته بودی وبه همه جا مالیده بودی. صورتت . دستهات...
22 دی 1392

نازدونه مامان....

                    فدای چشمهای خوشگلت بشم من مامانی          پسر گلم  این روزها دیگه بزرگ شدی .راستش بعضی وقتها دلم برای چند ماه پیش تنگ میشه.دیشب حدود ساعت 1 شب بود که سه تایی داشتیم فیلمهای چند ماه پیشتو میدیم اون موقعهایی که هنوز نمیتونستی بشینی بعدش چهار دست وپا رفتنتو و زمانی که هنوز نمیتونستی سرپا وایستی و تالاپ تولوپ زمین میخوردی و از تلاش کردن دست برنمیداشتی.واقعا باورم نمیشه. چقدر زود همه این مراحل زیبا سپری شدند و با کارهای دلنشینت اصلا متوجه گذر زمان نبودیم و هر لح...
15 دی 1392

دومین شب یلدای امین جون

                                      عسلم  بیا در بلندترین فرصت شبانه از هزار رنگی پاییز به یکرنگی زمستان برسیم .                                                          &n...
1 دی 1392