دومین شب یلدای امین جون
عسلم
بیا در بلندترین فرصت شبانه از هزار رنگی پاییز به یکرنگی زمستان برسیم .
ببین چگونه قناری ز شوق می لرزد
نترس از شب یلدا بهار آمدنی است....
در آغاز زمستان هرگز زمستانی مباد بهار آرزوهایت ..............
عزیز دلم دیشب خونه عمه پروانه که تازه عروسه دعوت بودیم و کلی خوش گذروندیم.خیلی تدارک دیده بودند و ما رو کلی شرمنده کردند مخصوصا هم که شما خونه رو به هم ریختی و همه جارو کثیف کردی.واقعا خجالت کشیدم چون پاموکه میذاشتم زمین همه چیز میچسبید به پام واااااای امین واقعا عصبانیم کرده بودی. همش دنبالت بودم ولی نمیتونستم جلوتو بگیرم.راستش دیگه اصلا دلم نمیخواد خونه کسی بریم.مثلا برای اربعین که هر سال برای ناهار میریم خونه مامان بزرگ بابایی ولی امسال عذر خواهی کردم که نمیتونم بیام فقط به خاطر شما شیطون بلا . البته دیشب با عطا جون هم که جمعتون جمع بود و دست تنها نبودی.
امیدوارم سالهای دیگه هم شب یلداهای شیرینی داشته باشی شیرین تر از عسلم.
حالا عکسهای دیشب رو تو بقیه مطلب نگاه کن........
امین آماده مهمونی رفتن.......
تو این دوتا عکس مثلا داری منو میترسونی........قربون دندونهای کوچولوت برم .
در آخر هم که داشتین کمدهاشونو میگشتین..