امین بهلولیامین بهلولی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

بیردانام BIRDANAM

دلتنگی

1392/7/5 12:25
نویسنده : مامان مهدیه
652 بازدید
اشتراک گذاری

مادرم ، قدمهایت را بر روی چشمانم بگذار تا چشمانم بهشت را نظاره کنند …

کارت پستال های زیبای روز مادر

   بوسه ام نثار تو مادر که نه تکرار می شوی و نه تکراری …

امین جونم این روزها که مامانجون اینا رفتن کربلا من موندم با شما تنها چون بابایی ازصبح تا شب سرکارشه ٢ساعتی هم که ظهرها میاد خونه خیلی زود میگذره و نمیفهمیم کی اومد و کی رفت از بس مشغول بازی کردن با شماست.الان میفهمم مادرم چه جواهریه برام. امروز بااینکه ٦روز بیشتر نیست که رفتند ولی من احساس میکنم ١ماهه که ندیدمشون.واقعا زندگی بدون مامان یعنی افسردگی و همش دلتنگی.مادرم بی صبرانه منتظر دیدن روی ماهت هستم.  واقعا الان میفهمم بابایی که مامانشو از دست داده چی میکشه. چون مدام به من میگه که تو نمیدونی بی مادری یعنی چی.  خدا  مادر شوهرمو بیامرزه که شاید اگه امروز زنده بود نمیگذاشت اینقدر دلتنگ مادرم بشم.البته میخوام از همه اقوامم تشکر کنم که با زنگ زدن جویای احوالم هستند و نمیذارن زیاد احساس تنهایی کنم.

جیگر طلام مارالم امینم خدارو شکر که تورو دارم و از صبح تا شب باهات مشغولم

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

       14 مجموعه آیکن های متحرک و جذاب 3دیشب با دایی محسن که اونم این روزها تنها مونده و بابایی و امین جونم رفتیم فست فود پدرخوب که پیتزاهاش عاااالین و سیب زمینی تنوری هاش محشرند. البته بابایی و دایی محسن نگذاشتند از امینم زیاد عکس بگیرم چون میگفتند زشته و فکر میکنند ندید بدیدیم. 

                                         25 مجموعه آیکن های متحرک و جذاب 3    2 مجموعه آیکن های متحرک و جذاب 3

نشستی رو صندلی بچه و حالشو میبری...

 

داری با چراغهای سقف صحبت میکنی......

دایی جون یه تیکه از پیتزای خوشمزه ات میدی بخورم؟

دایی محسن: نه پسر جون برو همون سیب زمینیتو بخور.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان زری
2 مهر 92 22:23
ای دایی بدجنس خب یکم پیتزا هم به امینم میدادی، خواستی همش رو خودت بخوری
گلم همون سیب زمینی هم نوش جانت باشه


نه خاله زری پیتزا برا این گلها ضرر داره باید همون دیب دمینیشو میخورد.
سارا
2 مهر 92 23:05
تا مامانی نیومده پیشنهاد میکنم یه روز هم برین مهدی هیلا با اون پیتزاها و ساندویج هاش و آش و .... حال بکنید



ممنون سارا جون. پیشنهاد خوبی بود. راستش چند وقت بود میخواستیم بریم اونجاکه هر دفعه یادمون میره و از پدر خوب سر در میاریم.
مامان آرتین
3 مهر 92 11:49
سلام عزیزم اینقدر دلتنگ نباش خوب مامانی رفته زیارت زود برمیگرده تو فقط فکر سوغاتی باشدایی محسن هم خیلی بدجنسی کرده خوب شکمو یه خورده میدادی امین جونم مزه کنه


آخه خاله جون پیتزا مگه برای این گلها ضرر نداره.بزرگ بشه اونقققققققدر میخوره که به ما نمیرسه.
مسیحا
3 مهر 92 18:39
سلام عزیزم ، بگید با چه عنوانی با افتخار گل پسرو لینک کنم؟


سلام خااااااانم.....با هر عنوانی دوست داری.
الهام مامان محیا
3 مهر 92 19:07
سلام اینو بخونید: البته من ننوشتما یکی برام فرستاده ممکنه مسخره به نظر بیاد ولی واقعا اتفاق میافته!می خوای صورت کسی رو که واقعا دوست داره ببینی؟اینو به 10 نفر بفرست بعد برو به ادرس http://amour-en-portrait.ca.cx/(این یه بازی فرانسویه)صورت کسی که دوست داره ظاهر میشه خطر سوپریز شدن!(تقریبا 90%شبیه)من خواستم این بازیو دور بزنم مستقیما رفتم به اون ادرس گفت اینطوری نمیشه باید به10نفر بفرستیش نمیدونم چه طوری فهمید....
الهام مامان محیا
3 مهر 92 19:09
ایشالله که به سلامتی برن و برگردن
آره خدا هیچ بنده ای رو از محبت مادر بی نصیب نکنه
چه جالب اتفاقا ما آخر شهریور رفتیم اونجا کاش میموندم باهم میرفتیم وخوش میگذزوندیم


واقعا.....حیف خیلی خوش میگذشت اگه باهم بودیم.دفعه بعد ایشالا...
نازی
3 مهر 92 22:08
واااااااااااای جیگر خاله ...قند تودلم اب شد با دیدن عکسات خاله جون...آخه تو چرا انقد خوشمزه ای!!
قربونت بره خاله نازی...
ولی باید ببخشی خاله فراموش کارتو انقد درگیر خودش شده که تولد جیگرش یادش رفته!!!
باد دیر کرده یک و نیم ماهه تولدت مبارک عزیز دلم ان شاالله سالیان سال زیر سایه مامانی و بابایی خوشبخت زندگی کنی ...
sb

واقعا خوشحالم کردی عزیزم. حالا مگه این خاله ما برای چه کاری اینقدر درگیرند؟!!!!!!!!!



نازی
3 مهر 92 22:10
در ضمن اونجا باید مینوشتم هفته ای نوشتم ماهه!!!خاله اس دیگه میشناسیش که خاله انقد سر به هوا نوبره والا


آره به خدا .....اینجا رو خوب اومدی.هه هه هه
نازی
3 مهر 92 22:15
من که میدونم اونجا که مامانی خواسته ماست مالیش کنه؛داری از دست دایی محسنت به خدا گله میکنی که ای خدا این دایی شکمووو من چرا اخه انقد بی رحمه یه ذره بااااااا یه ذره هم به من بده از اون چیزه که نمیدونم چیهکشش میاد؛همش به من از این له ها میدن ...ویششش خوشم نمیاد...!

اشکال نداره خاله بزار بزرگ شی دست دایی رو از پشت میبندی تو پیتزا خوردن


میدونی آخه نازی جون افتادم گیر 3تا شکمو نمیدونم از دستشون چیکار کنم.


الهام مامان محیا
4 مهر 92 16:59
چه خبرا ز تنهایی های مهدیه جونم؟ خوبی ماه بانو؟
مامان اینا کی میان؟
حسابی بی وفا شدی ها
نه شوخی کردم !!!میدونم که سرت شلوغه
همه که مثل من
بیکار نیستن همش تو خونه باشن
سلامت باشی عزیز
ببوس امین جونو برا من


سلام بر الهام بانو. بدک نیستم خانمی.ایشالا شنبه میان.نه بابا چیکار میکنم مگه. با این آموزشگاه فقطسرمو مشغول میکنم.خیلی خوشحالم کردی با احوال پرسیت.تو هم عسل بانو رو یه ماچ گنده کن.
مامان اهورا
5 مهر 92 10:15
عیبی نداره...درسته الآن تنهایی ولی وقتی برگردن با کلی سوغاتی روبرویی خانمی!!!!!!!!!

یه تیکه پیتزا هم میدادین به این بچه آخه!!!!!!!!!

الهی قربونت بره خاله با اونگاه کردنت...




آره خانمی با همین دلمون خوشه...بذار نگاه کنه پیتزا ضرر داره براش. بزرگ که شد اونقدر میخوره که به ما نمیرسه.


الهام مامان علیرضا
7 مهر 92 11:06
سلام مهدیه جونم
ممنون از این که بهمون سر زدی
راستش من شما رو با مامان امین که از دوستان قبلی مون بود اشتباه گرفته بودو و به اونا سر زده بودم
تازه امروز فهمیدم اشتباه کردم
آدرستون رو اشتباه وارد کرده بودید و به سختی تونستم وبتون و پیدا کنم
پسر ناز و بامزه ای دارید
خدا براتون حفظش کنه
بازم بهتون سر می زنم.




خيلي عذر ميخوام الهام جون..حواس پرتيه ديگه. با اجازه لينكتون ميكنم.

مامان مينا
13 مهر 92 19:10
عزیزم دلتنگ نباش مادرتون به سلامتی زودی با سو غاتی بر میگرده امین جونم ببین چه جوری داره نگاه میکنه