امین جونم راه افتاد دلم به تاپ تاپ افتاد

امینم خدا رو شکر که دیگه از روز تولدت راحت خودت میتونی راه بری و برای خودت بگردی  .

نمیدونی باهر قدم تو چقدر ذوق میکنم و به خودم می بالم چون احساس میکنم ثمره زندگیم هر روز بزرگ و بزرگتر میشه.

اما وااااااای که کار منو زیاد کردی و باید مدام دنبالت راه بیافتم تا ببینم کجا میری و چیکارا میکنی.آخه به هر جایی دلت خواست سرک میکشی و فکر میکنی دیگه بزرگ شدی و هر کاری دلت خواستمیتونی انجام بدی. مثلا خیلی راحت لباسشویی رو روشن میکنی یا میتونی در کابینتو راحت باز کنی وهرچی داخلشه بکشی بیرون. که خیلی خطرناکه و باید یه فکری برای این کابینت ها بکنیم. 

با اون کفشهای خوشگلی که دایی محسن برات خریده اصلا راحت نیستی چون به کفش پوشیدن عادتنکردی. وقتی پات میکنیم نمیخوای سر پا وایستی و پاهاتو میکوبی زمین که اونا رو دربیاریم.یا اگه هم یادت بره و بخوای راه بری پاهات به هم پیچ میخورند و میخوری زمین.ضمنا شماره پاهاتم 21

 .      

وای امین نمیدونی این روزها چقدر حالم بهتره. میدونی چرا ؟؟؟چون الان دو هفته است که شیر گاو میخوری البته کمکی.قبلا که یکی دوبار برات شیر دیگه ای داده بودیم مریض شده بودی ولی این دفعه که دیگه ١سااااااالت شده هیچ مشکلی پیش نیومد. به خاطر همین هم شبها خیلی راحت لالا میکنی و دیگه مثل اولا مدام تو خواب گریه نمیکنی. منم که میتونم راحت بخوابم و روزها سرحالتر باشم و زیاد با هم بازی کنیم.

گل پسرم دیروز  مامانجون اینا هم به سلامتی به کربلا مشرف شدند. ای خدا چی  میشه نصیب ماهم بکنی.آخه دلم پره ازت چون 6 سال که هیچ زیارتی نرفتیم و دلمون لککک زده برای یه دل سیر حرف زدن باهات و زیارت یکی از ایمه ات.خداییش بلیط  مشهد هم بفرستی خییییییییییلی خوشحال میشیم.

 خوب داشتم میگفتم مامانجون که رفته تو شدی بچه خاله حکیمه که خیلی دوستش داری چون من هر روز کلاس دارم (با اجازتون یه کوچولو مدرس زبان هستم.) و باید تورو بذارم پیشش.

 مامانجون و باباجون امیدواریم زیارتتون قبول باشه و به سلامتی برگردید که دلمون یه ذره شده براتون. 

نانازم الان همینها یادم بود. خبرهای دیگر بعدا به عرضتون میرسند.حالا بریم سراغ چند تا عکس.... 

فسقلی هنوز راه نیافتاده  فوتبالیست شده. اینقدر خوب توپ بازی میکنی که بابایی بهت افتخار میکنه.                                   مسی کوچولوی ما

اینجا هم خوردی زمین و پیشونیت کبود شده.......

گذاشتمت کنار ظرفشویی بشینی تا بیام صورتتو بشورم یه لحظه برگشتم اینور وقتی نگاهت کردم دیدم داری داخل سینک میشی.  

داری کمکمون میکنی تا سبزی پاک کردنمون زود تموم بشه..........

اینم از عکسهای امروز که رفته بودیم سد عجب شیر . البته اینجا سد نیست  اطرافشه که باغهای زیبایی  داشت.

.