تولد تولد تولدت مباااااارک
امروز روز تولد توست و من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم
که تو خلق شده ای برای من تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی
امروز خورشید شادمانه ترین طلوعش را خواهد کرد و
دنیا رنگ دیگری
خواهد گرفت
قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت
فرشته آسمانی ام سالروز زمینی شدنت مبارک . . .
عشقمون هزاااران بار تولدت مبارک.امیدواریم سراسر زندگانیت
جشن و
سرور و شادی باشد. مامان وبابایی
امین جون فعلا همین هارو داشته باش تابعد کاملشون کنم الان مهمونهامون میرسند.
خوب الان ساعت ١١ :٤٠ دقیقه روز شنبه است. همه چی تموم شده. خیییییییییییلیییییی خوش گذشت. درسته که یه جشن کوچولو وخودمونی بود اما همه چیز منظم و عالی بود.امین جونم امروز یک سالت شد.یعنی درست یک سال که زندگیمون رنگ و بو و عطر بهشتی پیدا کرده با فرشته ای که خداوند به ما بخشیده. امینکم یعنی میشه اینققققققققدر یکی رو دوست داشت.
واقعا خییییییلی دوست داریم.
دیروز مامانجون اومد و خونه رو یکم تزئین کردیم با عکسهای خوشگلت. امروز هم که بعداز ظهر عمه هات و مادربزگهای مامانی وبابایی و خاله جون تشریف آوردند و حسابی تولد شد.مامانجون هم تصمیم گرفته ٣شنبه یه جشن دیگه تو خونشون برات بگیره .
متاسفانه تا من اومدم عکس سالاد اولویه و مخلفات دیگه رو بگیرم تموم شده بودند.!!!!!!!!
عطا و امین
کادوها سه چرخه رو باباجون خریده. کفشها رو دایی محسن. بقیه رو هم عمه ها و آباها دست همشون درد نکنه..مامانی و بابایی هم که حساب بانکی تو زیاد کردند.ضمنا باطری برای ماشین شارزی خریدیم.
بعداز جشن عکس با باباجونی
بابایی
دایی محسن
و یک اتفاق بد در روز تولد
امین آقا
ساعت 4 عصر بود که باشما تنها بودیم و داشتیم برای اومدن مهمونها خودمون رو آماده میکردیم.من رفتم داخل حمام که موهامو شونه کنم وقتی دیدم سریع میای به طرف حمام زود از داخل قفلش کردم تا زودی شونه کنم و در بیام.ولی امان از دست شما....وقتی خواستم در رو باز کنم فهمیدم شماهم درو از پشت قفل کردی.وااااااااای نمیدونی چه حالی شدم. موندم چیکار کنم. فریاد زدم و همسایمون سیده خانم رو صدا زدم. ولی هیچ کس صدامو نشنید که نشنید. شما هم که پشت دراز سر وصدای من میترسیدی و از بس گریه کردی کم مونده بود از هوش بری. بالاخره بعد از نیم ساعت جیغ و فریاد ساکت نشستم تا بلکه بری عقب تا من بتونم شیشه رو بشکنم.که همین اتفاق هم افتاد.وقتی یکم دور شدی زود شیشه رو شکستم و دراومدم.بغلت کردم وبوسیدمت.قربونت برم خیلی ترسیده بودی. تا چند دقیقه منو رها نمیکردی.
اینم از آینه شکسته حمام
.