3روز تا تولد
امین کوچولو این روزها هر روز بیشتر از دیروز با کارهات دل من و بابایی و مامانجون و باباجون رو میبری. آخه همه کارات بامزه و خنده دارند.مثلا اینکه هی پا میشی که راه بری ولی ٢قدم که برداشتی میافتی اما تسلیم نمیشی و دوباره راه میافتی. فدات بشم که عاشق راه رفتنی اما بیشتراز ٨قدم نمیتونی برداری.
دیگه صحبت کردنتو نگو که عاشششششششششششقشیم
هرروز صبح که چشماتو باز میکنی فورا بابا بابا میکنی و قند تو دل بابایی آب میشه.
کلمات به زبان امین.......
نن نن ماشین و موتور و کالسکه که عاشقشون هستی.
دی دی بیرون به به چراغ و غذایی که خیلی میچسبه.
اووووووووووووووو خطرناک ببب تلویزیون فعلا با همین چند کلمه
خیلی خوب منظورتو به ما میفهمونی.
قربونت برم که پستونکت روهم بعد از ١١ماهگی دیگه نخوردی چون خودت میدونستی که دیگه آقا شدی و نباید مثل نی نی ها پستونک بخوری و کار منم راحت کردی چون فکر میکردم خیلی سخته ترک کردنش.
آففففففففففرین دلبرکم
امروز که٣روز مونده تا تولدت داریم برنامه ریزی میکنیم که چطور اون روزو جشن بگیریم و کادو چی بخریم .
دیروز هم که رفتیم آتلیه و چند تا عکس جیگری انداختیم تا روز تولدت خونه رو با عکسهای خوشگلت پر کنیم.
پیشاپیش
حالا بریم سراغ چند تا عکس با حال
رانندگی با حلقه ساعت
تفاوت دست امین و بابایی قربون دست کوچولوت بشممممممممم من
جیگرم در حال دیدن رنگین کمون
دوستای دوقلوی امین که ١ماه بزرگترند. محمدعلی و فاطمه جون
اولین قدمهای نفسم