ترس از چمن
اتفاق تعجب برانگیز
عزیز دلم ديروز رفته بودیم پارک برای ناهار تا با خاله اینا دور هم باشیم. قبل از رفتن من فکر میکردم اونجا خیلی بهت خوش میگذره چون راحت میتونی روی چمن ها چهار دست و پا بری و برای خودت بگردی و بازی کنی چون وقتی میریم جاهای دیگه همه جا خاکی و نمیتونی خودت راحت بگردی. ولی وقتی رسیدیم پارک و تو رو گذاشتیم زمین روی چمن ها شوکه شدیم.
بله شما از چمن میترسیدی چون همینکه پاهاتو گذاشتیم زمین زود میخواستی بیای بغلمون و پاهاتو زمین نذاری.همگی واقعا تعجب کردیم وخیلی هم خندیدیم.
واااااااااااا پسرم چمن ترس داره مگه!!!!
اینجا بعدازاينكه یه عالمه با چمنا بازی کردیم آروم گذاشتمت زمین.
نه اصلا دوست نداشتی از روی زیرانداز بری بیرون. اونجا راحت میتونستی ٤دست و پا بری ولی همینکه دستت میخورد به چمنها زود برمیگشتی. خلاصه بعداز اینکه چند ساعتی نشستیم یکم ترست کم شد ولی بازم راحت نبودی.
اینجا با دایی محسن میخواستین راه برین ولی پاهاتو نگاه کن........
ای شیطون ببین چه حالي ميكني روي تشكت....
خوب چيه مگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟تخمه هارو ريختم زمين تا راحت تر بخورين.........
اینجام تو باغ دایی بودیم وقتی کلاهتو برداشتم شدی امین فشن......