دلتنگی
مادرم ، قدمهایت را بر روی چشمانم بگذار تا چشمانم بهشت را نظاره کنند … بوسه ام نثار تو مادر که نه تکرار می شوی و نه تکراری … امین جونم این روزها که مامانجون اینا رفتن کربلا من موندم با شما تنها چون بابایی ازصبح تا شب سرکارشه ٢ساعتی هم که ظهرها میاد خونه خیلی زود میگذره و نمیفهمیم کی اومد و کی رفت از بس مشغول بازی کردن با شماست.الان میفهمم مادرم چه جواهریه برام. امروز بااینکه ٦روز بیشتر نیست که رفتند ولی من احساس میکنم ١ماهه که ندیدمشون.واقعا زندگی بدون مامان یعنی افسردگی و همش دلتنگی.مادرم بی صبرانه منتظر دیدن روی ماهت هستم. واقعا الان میفهمم بابایی که مامانشو از دس...
نویسنده :
مامان مهدیه
12:25